نوشته‌ای به بهانه‌ی مؤسّسه‌ی فرهمند «ئاسوی بی نیازی کردستان»

  مخاطبان بعد از خواندن این نوشتار احتمالاً با نویسنده در اینکه «خردمندانه‌ترین کار، در این جهان همان خیرمندی است» همرأی خواهند بود، خیرمندی به معنای بخشش و ایثار در مال و دیگر داشته‌های دمِ دستی.

  در پایان نوشتار بر آنم، دلیل اهمّیّت فوق‌العادّه‌ی بالای موضوع این نوشتار یعنی «یافتن مهم‌ترین کار در این جهان برای انجام دادن» را بیان کنم و نیز در ابتدای نوشتار خیرات به ظاهر بی‌مقدار، بی‌مقدار نخواهند ماند.

  شاید کتاب «نبرد من» نوشته‌ی «ادولف هیتلر»، خشن‌ترین، مخوف‌ترین، جلاّدترین و خونریزترین مستبد تاریخ همه‌ی دورانها را خوانده باشید، این کتاب را جناب مذمومشان در زندان پیش از دست‌یابی به قدرت نوشته‌اند. امّا آنچه به کار من می‌آید خیرمندی این مرد است؟! بر اساس نوشته‌های ایشان و حالات روانی مندرج در آنها می‌توان گفت هیتلر مرد خیرخواهی هم بوده است، امّا چرا خیرخواهی‌اش (شاید) او را به بدخواهی عظیم و بی‌مانند کشاند؟

هیتلر می‌نویسد:

  «در جریان تنازع بقا در وین به روشنی دریافتم که هدف تمامی فعّالیّت‌های اجتماعی هرگز نباید صرفاً یاری خیرخواهانه باشد، زیرا این کار مسخره، بی‌‌فایده است. بلکه خیرخواهی باید ابزاری باشد برای یافتن راهی در جهت از میان برداشتن نارسایی‌های بنیادی زندگی.»

ظاهراً ایده‌ای پرورده در دل این کلام است امّا در عمل گاهی می‌تواند بسیار خطرناک باشد.

من نمی‌خواهم استدلال کنم که چرا این‌گونه است کاش حوصله مخاطبان، تلگرامی٭ نمی‌بود و من اجازه‌ی بسط این مهمّ را می‌داشتم مجبورم فقط احساس خودم را پس از مطالعه‌ی آن کتاب با شما در میان بگذارم.

٭[معنای اصطلاح] (حوصله‌ی تلگرامی: اصطلاحی ابداعی به معنای گریزان بودن کسی از متن‌های طولانی و استدلالی در فضای مجازی است)

  پس از خواندن آن کتاب احساس کردم که لقمه‌های بسیار بزرگ برداشتن و ایده‌های تغییرات ناگهانی دادن گاهی می‌تواند چقدر نابخردانه و خطرناک باشد. هیتلر، آنان که پول سیاهی برای پاک کردن تباهی بیرون و درون می‌پرداختند را تمسخر می‌کرد، امّا در نهایت خود رسوای عالم شد.

حرف من این نیست که نباید کارهای بزرگ کرد، امّا هرگز نباید تاثیر کارهای کوچک را، کوچک شمرد، هرگز نباید از دَور و بَر خود غافل ماند، به بهانه‌ی اینکه می‌خواهم جهانی را دگرگون سازم. 

  از نظر من، دست کم در نظر نمی‌ارزد، کودکی را پیش پای خود بی‌آب بگذاریم تا به همه‌ی مردمان زمین آب برسانیم، شاید به آن نرسیم و این را هم از دست بدهیم، در خیرات باید دم غنیمتی بود، باید فرصت را هرچند کوچک غنیمت شمرد. نباید برای کسب فرصتهای بزرگ فرصتهای کوچک را از کف داد، از نگاه درون‌دینی شاید خداوند ما را به خاطر آن کار بزرگ - که ممکن است بیش از توان ما بوده باشد - مواخذه نکند امّا حتماً به خاطر کودک تشنه‌ی اهمال مانده مواخذه خواهد کرد و نزد پیامبرمان سرافکنده خواهیم شد، تصوّر کنید روزی را که مصطفی آن آخرین حکیمِ عزیزِ پیغام‌آور به شما بگوید مگر من سگی را تشنه رها کردم که شما کودکی را؟! نزد دیگر بزرگان چگونه روی روبه‌رویی(توان روبه‌رو شدن) خواهیم داشت در مقابل امام اخلاق، امام محمد غزالی چه داریم بگوییم بعد از آن همه نوشتن در باب مهلکات و ....

  اگر‌ هم در اراده‌ی کاری بزرگ به عنوان فرد هستیم بهتر است این خیرهای کوچک را مقدم بداریم و اگر در اندیشه‌ی کاری بزرگ به عنوان تیم هستیم بهتر است حتماً چند نفر را به افتادگان ملموس نزدیک اختصاص بدهیم.

  از روان‌شناسی مدد بگیرید ببینید همان خیر اندکی که هیتلر مسخره‌اش می‌کرد چه با شما خواهد کرد. ببینید سلامت روانتان کجا خود را مخفی کرده است. بسیار دم دستی امّا شاید منِ کور آن را نبینم. از جامعه شناسی مدد بخواهید ببینید چگونه انسجام اجتماعی ساخته می‌شود، چگونه روح جمعی تلطیف می‌شود و چگونه افراد متّحد می‌شوند، چگونه وقتی تمام امیدها رو به نا امیدی است تنها دربِ بازِ امید درب خیرمندی - از طریق پولی سیاه - است.

  از عرفان کمک بگیرید ببینید چه طریقی جز خدمت از راه همان چندرغاز پول سیاه می‌تواند ما را لطافت روح و فرشتگی باطن ببخشد.

عبادت بجز خدمت خلق نیست

به تسبیح و سجاده و دلق نیست

  از دین بپرسید، از کتاب مقدّس، که چگونه نماز بدون بخشش از مال و زکات بی‌معناست.

در زندگی بزرگان و پیامبران غور کنید، چگونه به الطاف ضمیر د‌ست یافتند، محمّد امین را در میان دو کوه پر از بز و گوسفند ببینید که چگونه همه را به یک اعرابی بادیه‌نشین بخشید، به طوری که آن اعرابی چنین بخششی را باور نمی‌کرد و با بی‌باوری عقب را می‌پایید که این مرد مسخره‌اش می‌کند و اکنون گله بزرگش را پس خواهد گرفت.

  و امّا اخلاق چیست؟

  اخلاق هیچ چیزی نیست جز کاستن از دردها و رنجهای دیگران و به نیکی دست نخواهید یافت مگر از آنچه دوست می‌دارید ببخشید.

  و چه عملی هست در این جهان که بتواند با این حجم و عمق تأثیرات، مقابله کند من این جمله را به محاجّه می‌گویم، بررسی کنید، کتابهای سیاست بخوانید، علوم اجتماعی را زیر و رو کنید، به فلسفه پناه ببرید، در دین و کتابهای مقدس بیاویزید، از دیدگاه هر دینی بررسی کنید، در آثار ناخدایان بی‌خدا تأمّل کنید، اخلاق فرادینی را بگردید، در هر جا می‌توانید جستجو کنید ببینید می‌توانید عملی را بیابید خردمندانه‌تر، پرمنفعت‌تر، تأثیرگذارتر و وسیعتر از خیرمندی باشد؟ حتّی شهادت را. شهادت عمل عمیقی است امّا به درد میدان نبرد می‌خورد نه میدان زندگی. بیشتر و همیشه شجاعانه است و تنها گاهی خردمندانه. بزرگترین عمل است چون سخت‌ترین عمل است نه تاثیرگذارترین آن، تمیزترین عمل نیست چون زخم بزرگی ایجاد می‌کند، بسیار کم موقعیتش و مجوزش فراهم می‌شود پس چندان وسیع هم نیست و...

  البتّه منظور از خیرمندی فقط صرفاً ازطریق همان پول سیاه نیست، می‌توانید برای دستیابی به تأثیر ابعاد عمیق‌تر خیرمندی بر روان خود، زمانتان را هم به آن بیفزایید با مستمندان دمی بنشینید، محبّت بگیرید و محبّت بدهید، گاهی یک حرکت بسیار کوچک خیرمندانه می‌تواند کلّ زندگی ما را زیر و رو کند.

  فرانسیس‌آسیزی مؤسّس فرقه‌ی فرانسیسکن در ایتالیا با یک بار بوسیدن یک جزامی دردمند چنان زندگیش سرشار و زیر وزبر شد و چنان روحش پر میوه رسید، که شنیدن زندگینامه‌اش، صدها بار آب از چشمِ جسم و لب و لوچ روح ملاحظه کنندگان سرازیر کرده و خواهد کرد.

ای مه که چرخ زیر و زبر از برای توست

ما را خراب و زیر و زبر می‌کنی مکن

زمانتان را در اختیار مؤسّسات خیریه که دست خدا در زمین هستند بگذارید و از طریق آنها با خدا همدست شوید، دیگر اموالتان را نیز بر پول سیاه بیفزایید، از آنچه دوست دارید و یا دوست ندارید

ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید

معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است

و...

  با این‌که آنچه گذشت یک محاجّه بود و من حجّت چندان نیاوردم البتّه قسمتی از دلایل حوالت به بدیهیات مبرهن می‌شوند گرچه در هرکدام از شاخه‌های که حوالت به جستجو دادم دلایل از نظر نگارند، وافی موجود است که بر مبنای همان بدیهیات تشریح می‌شوند و خود مجال کتابی می‌طلبند در اینجا با حوالت به همان بدیهیات، اگر همه‌جانبه بنگریم با در نظر گرفتن همه دیدگاه‌ها و ابعادِ همه‌گیر، خیرمندی همان خردمندانه‌ترین، وسیعترین، پردامنه‌ترین، عمیق‌ترین و سالمترین و پاکیزه‌ترین و اجتماعی‌ترین عمل است که در لحظه، قسمتی از پاسخش را دریافت خواهیم کرد هر دین و آیینی داشته باشیم یا نداشته باشیم.

  حالا باید ببینیم این‌همه ترین‌ها که من ردیف کرده‌ام به چه دردی می‌خورند اساساً؟

چه لزومی دارد که ‌ترینِ عملها را بیابیم؟

  اگر فرصت زندگی در این جهان، ابدی و بی‌پایان بود، هیچ کاری بی‌معنی‌تر و بی‌مفهوم‌تر از اینهمه ترین‌ها نبود که من در این نوشتار به دنبالشان گشته‌ام، امّا آنگاه که مرگ بزرگترین مسئله‌ی بشر است. آنگاه که مرگ درد بی درمانی است که حتّی یک نفر هم از آن نگریخته است. آنگاه که جلاّد مرگ کسی را فراموش نمی کند. بسیار مهمّ است ما بدانیم به صرفه‌ترین کارها چیست؟ وقتی زمانی اندک و توانی ناچیز و از هر چیز کمی در اختیار ماست، بسیار اهمّیّت دارد که ترین‌های هر حوزه را با وسواس و ولع خاصّی بیابیم.

  ما زمان اندکی برای زندگی در اختیار داریم همین کم بودن باعث ارزشمند شدن آن می‌شود، همچنان که طلا چون کمیاب است ارزشمند است.

  انسان که نسیان و فراموشی صفت اوست مرگ دیگران را مرگ دیگران می‌داند و برای خویش چنین حالاتی را دور می‌پندارد.

  اگر دندانتان درد می‌کند؟ اگر کلّیّه، شکم یا هر عضو دیگرتان دردمند است، بدانید که هشداری است به شما که به سمت مرگ می‌روید، به سرعت باد و بوران، بدن ما از تعدادی سیستم (عضلانی، اسکلتی، تنفّسی، ایمنی و لنفی) و دستگاه (عصبی، گردش خون، پوششی، ادراری، تولید مثل، برونریز) و هر کدام از آنها از مجموعه‌ای ارگان(اندام) و غدد ساخته شده‌ است. کافی است یکی از این سیستم یا دستگاه‌ها و یا یک یا چند تا از این ارگانها بنای ناسازگاری با دیگر اجزاء بگذارند، به عبارت دیگر بیماری عارض ما شود. آنگاه، یکبار درمان می‌شویم، دوبار درمان می‌شویم، صد بار درمان می‌شویم، امّا بالاخره روزی دیگر درمان نخواهیم شد، گویی همه‌ی ما چارپایانی آویزان از تسمه‌ی نقاله‌ی کشتارگاه هستی هستیم و بدون اینکه به این وجه تراژیک زندگی توجّه داشته باشیم به سرعت به تیغه‌ی سلّاخی نزدیک می‌شویم، امّا از هیبت ماجرا مست شده و کلّ مکانیسم و موقعیت خود را فراموش کرده‌ایم. 

خیره کشی است ما را

دارد دلی چو خارا

بکشد کسش نگوید

تدبیر خون بها کن

  روزی از همین روزهای معمولی، سر مرگ بر بالین خاک خواهیم گذاشت و آنجا، برای همگان آن هنگام که چنگال مرگ نمایان می‌شود و برای قیامت‌باوران پس از آن نیز تا ابدالآباد ممکن است انگشت تحسّر بر دندان تفکّر بگزیم و بر عمر تلف کرده تحسّر بخوریم که چرا بهترین کارها را برای انجام دادن نیافتم، پس یافتن بهترین کار مهم‌ترین کشفهای زندگی هر کس است و مهم‌تر از آن عمل کردن بر اساس آن یافته است. تلاش من در این نوشتار یافتن اطّلاعی است که به زودی حسرت پیشتر دانستن آن اطلاع را خواهم خورد و همه‌ی ما خواهیم خورد و خواهیم مرد.

کوتاه سخن اینکه خردمندانه‌تر است اگر دو پیراهن داریم سوّمی را نخریم، اگر ماشین مناسب داریم به دنبال ماشین بازی و خرید بهترش نباشیم، خردِ در رکاب توصیه می‌کند به دنبال ساختن بهشت در این سرای مشوّش نباشیم، در اینجا هیچ بهشتی در کار نخواهد بود اگر در چند قدمی آن بهشت دیگرانی در جهنّم باشند، دستِکم بر روی زمین بدین صورت است، احتمالاً خبر دارید که اختلاف طبقاتی مهم‌ترین تهدید کننده‌ی توسعه و رفاه اجتماعی است، اختلاف طبقاتی یعنی همین مفهوم(کسی در کاخی بزید و در کنار دیوارش همسایه‌اش در کوخی بخسبد، یکی از بهترین خوراک قوت خورد و در چند متری او دیگری با سگان بر سر قوت بسگالد) ساده بگویم بهشت ما به کاممان تلخ خواهد بود اگر، همسایه و همشهریان ما در نیم بهشتی نباشند، خداوند آدمی را این‌گونه ساخته است یا به عبارت دیگر سرشت ما بر این سرنوشت رفته است، مگر معدودی از انسانها مانند نرون(یکی از امپراطوران روم که در ۳۷میلادی چند سال پس از شهادت یا عروج مسیح زاده شد) باشند که همه بشر را جمع در یک نفر بخواهند تا گلوی او را بفشارند و لذّت خود را در آن بدانند، آن هم معلوم نیست شاید استثنایی از روی بیماری سهمگین روانی باشد. پس بر روی زمین و با این روان و جسمی که ما داریم هیچ بهشتی برای ما در کار نخواهد بود اگر دیگران را هم در آن سهمی و لذّتی نباشد، ساختارِ وجودی ما چنین است، پس پولهایمان، داراییهایمان، ماشین و منزلمان لذّت و رفاه به همراه نخواهند آورد مگر قسمت کوچکی از آنها را با دستهای خودمان در راه رفاه مستمندان نپردازیم، از روی آگاهی می‌گویم هرگز.

اردیبهشت کرونایی ۱۳۹۹ مصادف با ماه مبارک رمضان